ادامه جلسه 867
6) الف. از امام صادق ع درباره آیه «کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) روایت شده است که فرمودند:
آن نیرو، امام قائم ع است؛ و آن پایگاه استوار همان سیصد و سیزده نفر هستند.
تفسیر القمی، ج1، ص336؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص157
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ [مُسْلِمٍ] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَالِحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِی قَوْلِهِ «قُوَّةً» [«لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ»] قَالَ:
الْقُوَّةُ الْقَائِمُ ع وَ الرُّکْنُ الشَّدِیدُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَر.
ب. همچنین در نقلی دیگر از ایشان روایت شده است:
حضرت لوط وقتی که میگفت «کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) جز نیروی قائم ع را آرزو نداشت و جز به یاد استواری اصحاب وی نبود؛ و همانا هر یک از آنان را قوت چهل مرد داده میشود؛ و همانا دل او استوارتر است از قطعههای آهن؛ به طوری که اگر بر کوه آهن بگذرند آن را خواهد شکافت و مادامی که خداوند عز و جل رضایت ندهد، دست از شمشیرهایشان برنمیدارند.
کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص673
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع:
مَا کَانَ قَوْلُ لُوطٍ ع لِقَوْلِهِ «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ» إِلَّا تَمَنِّیاً لِقُوَّةِ الْقَائِمِ ع وَ لَا ذَکَرَ إِلَّا شِدَّةَ أَصْحَابِهِ وَ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیُعْطَى قُوَّةَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا وَ إِنَّ قَلْبَهُ لَأَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ وَ لَوْ مَرُّوا بِجِبَالِ الْحَدِیدِ لَقَلَعُوهَا وَ لَا یَکُفُّونَ سُیُوفَهُمْ حَتَّى یَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
7) روایت شده است که به امیرالمومنین ع خبر رسید که مردم پشت سر او سخن حرف میزنند و میگویند چه شد که علی ع با ابوبکر و عکر و عثمان جنگ نکرد آن گونه که به جنگ با طلحه و زبیر و عایشه اقدام نمود؟ و مردم جمع شدهاند. پس حضرت در حالی که عبایی بر دوش انداخته بود بیرون آمد و بر منبر بالا رفت و حمد و ثتای خدا گفت و یادی از پیامبر ص کرد و صلواتی فرستاد و فرمود:
ای جماعت مسلمین! به من خبر رسیده که عدهای گفتهاند چه شد که علی ع با ابوبکر و عکر و عثمان جنگ نکرد آن گونه که به جنگ با طلحه و زبیر و عایشه اقدام نمود؟ من فردی ناتوان نبودهام؛ ولیکن هفت تن از پیامبران را اسوه خود قرار دادم:
اولین آنان حضرت نوح بود آنجا که خداوند متعال از او خبر داد که «همانا من مغلوب واقع شدم، پس مرا یاری فرما» (قمر/10) اگر گفتید مغلوب واقع نشد، با تکذیب قرآن، کافر گردیدهاید؛ و اگر گفتید او هم مغلوب واقع شد، عذر علی ع پذیرفتنیتر است؛
دوم حضرت ابراهیم ع است که خداوند از او این سخنش به قومش را خبر داد که «و از شما و آنچه از غیر خدا میپرستید دوری میجویم» (مریم/48)؛ اگر گفتید بیهیچ ناراحتی از قومش عزلت پیشه کرد، قرآن را تکذیب کردهاید؛ و اگر گفتید او ناراحتیای از آنان دید که از آنان دوری گزید، عذر علی ع پذیرفتنیتر است؛
سومین آنان حضرت لوط بود آنجا که خداوند متعال از او خبر داد که «کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) اگر گفتید او نیرو و قوتی داشت، قرآن را تکذیب کردهاید؛ و اگر گفتید بدانان قوتی نداشت، عذر علی ع پذیرفتنیتر است؛
چهارم حضرت یوسف ع است هنگامی که گفت: «پروردگارا ! زندان برایم دوستداشتنیتر است از آنچه مرا بدان میخوانند» (یوسف/33) و اگر گفتید او را به چیزی نخواندند که خدا را به خشم میآوَرَد، کافر شدهاید؛ و اگر گفتید او را به چیزی خواندند که خدا را به خشم میآورد، عذر علی ع پذیرفتنیتر است؛
و پنجم حضرت موسی بن عمران ع، هنگامی که خداوند از او خبر داد «پس، از دست شما فرار کردم هنگامی که از شما ترسیدم؛ و سپس خداوند حُکمی به من عطا نمود و مرا از فرستادهشدگان گرداند» (شعراء/21) اگر گفتید او بدون اینکه ترسی از آنان داشته باشد فرار کرد قرآن را تکذیب کردهاید و اگر گفتید که او به خاطر ترس بر جان خویش فرار کرد، عذر علی ع پذیرفتنیتر است؛
ششم برادرش هارون بود چنانکه خداوند متعال از او خبر داد که «ای پسر مادرم! همانا این قوم مرا ضعیف داشتند و میخواستند مرا به قتل برسانند؛ پس با من دشمنان را سرزنش مکن» (اعراف/150) پس اگر گفتید که نزدیک نبود که او را به قتل برسانند قرآن را تکذیب کردهاید و اگر گفتید که نزدیک بود به قتل برسانندش، پس عذر علی ع پذیرفتنیتر است.
هفتم پسرعمویم حضرت محمد ص آنگاه که از کافران به غار گریخت؛ پس اگر گفتید که از ترس جان خویش نبود که به غار گریخت دروغ گفتهاید؛ و اگر گفتید که از ترس بر خویش بود که گریخت، پس عذر وصیّ او پذیرفتنیتر است.
مردم! من از زمانی که مادرم مرا به دنیا آورد همواره مظلوم بودم؛ حتی برادرم عقیل چنین بود که وقتی دچار چشم درد میشد [و می خواستند دوا در چشم او بریزند] میگفت: نمیگذارم در چشمم دوا بریزید مگر اینکه ابتدا در چشم علی بریزید؛ و در چشم من دوا میریختند بدون اینکه مشکلی داشته باشم!
توجه:
الف. آن طور که در الإحتجاج (للطبرسی)، ج1، ص190 آمده است، ظاهرا این واقعه بعد از جنگ نهروان بوده و بعد از اینکه خبر به امیرالمومنین ع میرسد ایشان ابتدا سربسته میگویند که من همواره مظلوم بودم و از حقم چشمپوشی کردهام و اشعث بن قیس میگوید چرا دست به شمشیر نبردی که حقت را بگیری؛ و حضرت این مطالب را بیان میکنند.[1]
ب. این حدیث با سند متصل و با اندک تفاوتی در تعابیر در فضائل أمیر المؤمنین ع (ابن عقده کوفی، م332) ، ص65-66؛ ترجمه إثبات الوصیة (مسعودی، م346) ص260-261؛ علل الشرائع (صدوق)، ج1، ص149 آمده است با این تفاوت که در آن نقل، فقط شش پیامبر ذکر شده و حضرت نوح ذکر نشده است.[2] و همین نقل بدون سند در مناقب آل أبی طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج1، ص270-271 نیز آمده است.
الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص129-130؛ الطرائف (سید بن طاووس)، ج2، ص426؛ الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم، (یوسف شامی) ،ص315[3]؛ نهج الحق (علامه حلی)، ص328
قَالَ أَبُو هَاشِمِ بْنُ أَبِی عَلِیٍّ إِنَّ الرِّوَایَاتِ صَحَّتْ أَنَّهُ لَمَّا بَلَغَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّ النَّاسَ تَحَدَّثُوا فِیهِ وَ قَالُوا مَا بَالُهُ لَمْ یُنَازِعْ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ کَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَةَ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ قَالَ فَخَرَجَ ع مُرْتَدِیاً بِرِدَاءٍ فَرَقِیَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ ذَکَرَ النَّبِیَّ ص وَ صَلَّى عَلَیْهِ وَ قَالَ:
یَا مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّ قَوْماً قَالُوا مَا بَالُهُ لَمْ یُنَازِعْ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ کَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَةَ فَمَا کُنْتُ بِعَاجِزٍ وَ لَکِنْ لِی فِی سَبْعَةٍ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ أُسْوَةٌ:
أَوَّلُهُمْ نُوحٌ ع حَیْثُ قَالَ تَعَالَى فِیَّ مُخْبِراً عَنْهُ «أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ مَا کَانَ مَغْلُوباً فَقَدْ کَفَرْتُمْ بِتَکْذِیبِ الْقُرْآنِ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ کَانَ مَغْلُوباً فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
الثَّانِی إِبْرَاهِیمُ ع حَیْثُ أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فِی قَوْلِهِ لِقَوْمِهِ «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ اعْتَزَلَهُ مِنْ غَیْرِ مَکْرُوهٍ فَقَدْ کَذَّبْتُمُ الْقُرْآنَ وَ إِنْ قُلْتُمْ رَأَى الْمَکْرُوهَ فَاعْتَزَلَهُمْ فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
وَ الثَّالِثُ لُوطٌ حَیْثُ أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فِی قَوْلِهِ لِقَوْمِهِ «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ» فَإِنْ قُلْتُمْ کَانَ لَهُ قُوَّةٌ فَقَدْ کَذَّبْتُمُ الْقُرْآنَ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لَهُ بِهِمْ قُوَّةٌ فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
وَ الرَّابِعُ یُوسُفُ ع حَیْثُ قَالَ «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ» فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ مَا دُعِیَ لِمَکْرُوهٍ یُسْخِطُ اللَّهَ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ دُعِیَ إِلَى مَا یُسْخِطُ اللَّهَ تَعَالَى فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
وَ الْخَامِسُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع حَیْثُ أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ» فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ فَرَّ مِنْهُمْ مِنْ غَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَذَّبْتُمُ الْقُرْآنَ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ فَرَّ خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
وَ السَّادِسُ أَخُوهُ هَارُونُ حَیْثُ أَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ «یَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ» فَإِنْ قُلْتُمْ مَا کَادُوا یَقْتُلُونَهُ فَقَدْ کَذَّبْتُمُ الْقُرْآنَ وَ إِنْ قُلْتُمْ کَادُوا یَقْتُلُونَهُ فَعَلِیٌّ أَعْذَرُ.
السَّابِعُ ابْنُ عَمِّی مُحَمَّدٌ ص حَیْثُ هَرَبَ مِنَ الْکُفَّارِ إِلَى الْغَارِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ مَا هَرَبَ مِنْ خَوْفٍ عَلَى نَفْسِهِ فَقَدْ کَذَبْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ هَرَبَ مِنْ خَوْفٍ عَلَى نَفْسِهِ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ.
[أَیُّهَا] النَّاس مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُذْ وَلَدَتْنِی أُمِّی حَتَّى إِنَّ أَخِی عَقِیلًا کَانَ إِذَا رَمِدَتْ عَیْنُهُ یَقُولُ لَا تَذُرُّوا عَیْنِی حَتَّى تَذُرُّوا عَیْنَ عَلِیٍّ فَیَذُرُّونِّی مَا بِی مِنْ رَمَدٍ.
8) امیرالمومنین ع در فرازی از یکی از نامههایی که در پاسخ به معاویه نوشت، فرموده است:
... اما اینکه پنداشتهای من نسبت به خلفا حسادت کرده، و بر آنها ستم کردهام، و مرا برای بیعت با آنان می بردند آن گونه که شتر بینی مهارکرده را حرکت میدهند؛ به خدا سوگند که میخوساتی مذمت کنی اما مدح کردی؛ و بر مومن حرجی نیست که مظلوم باشد اگر که در دینش شک نکرده و در یقینش به تردید نیفتاده باشد؛ چنانکه حضرت نوح ع فرمود «پروردگارا ! من مغلوب واقع شدم، پس یاریم کن» (مریم/48) و حضرت لوط ع فرمود «کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) ...
تقریب المعارف (ابوالصلاح الحلبی، م447)، ص: 238
جَوَابُهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ لِمُعَاوِیَةَ:
زَعَمْتَ لِکُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتَ وَ عَلَى کُلِّهِمْ بَغَیْتَ، وَ إِنِّی کُنْتُ أُقَادُ إِلَى بِیعَتِهُمْ کَمَا یُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ، أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ، وَ مَا عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ یَکُونَ مَظْلُوماً إِذَا لَمْ یَکُنْ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَ لَا مُرْتَاباً فِی یَقِینِهِ، وَ لَقَدْ قَالَ نُوحٌ: رَبِّ إِنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ»، وَ قَالَ لُوطٌ: «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِید».
متن کاملتری از این نامه در نهج البلاغة (نامه28؛ و نیز در الإحتجاج (للطبرسی)، ج1، ص178 و ...) آمده است؛ البته استشهاد به این آیه در روایت نهجالبلاغه نیست.
تدبر
1) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدیدٍ»
گاه امتحانات خداوند و هجوم دشمنان و غلیه انسانهای بیشرم بر مقدرات جامعه بقدری شدید دشوار است که پیامبر خدا آرزو میکند که ای کاش در برابر شما قوتی داشتم ویا دست کم تکیهگاهی داشتم که بدان تکیه میکردم.
نکته تخصصی انسانشناسی
در بحث از آیات قبل، (بویژه در ضمن آیه 74، جلسه 861، تدبر1 http://yekaye.ir/hood-11-74/ ) اشاره شد که خداوند تحمل ناراحتی مومن را ندارد و گاه نظامات عالَم را به خاطر یک مومن تغییر میدهد. اکنون اضافه میکنیم که معنای این سخن اصلا آن نیست که بلافاصله چنین میکند. اتفاقا، مومن برای اینکه ایمانش ورزیده شود در معرض امتحانات عظیم قرار میگیرد؛ امتحاناتی که آه از نهاد یک پیامبر خدا هم بلند میکند. بله، خداوند قطعاً مومن را به حال خود رها نمیکند، اما برای رشد او، گاه او را در فشارهایی قرار میدهد که باورکردنی نیست. (کافی است توجه کنیم که عرصه بر حضرت لوط ع چه مقدار باید تنگ آمده باشد که حاضر شود خودش ازدواج دخترانش را به چنین انسانهای بیشرم و حیایی پیشنهاد دهد!)
2) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً»
داشتن قدرت و امکانات و افراد، خواستهى ابتدایى هر پیامبر و مصلحى در اجراى فریضهى امر به معروف و نهى از منکر است. و اگر قدرت، حکومت، تشکیلات و قواى مسلّحه نباشد، حتّى انبیا نیز در جلوگیرى بسیارى از منکرات فلج هستند. (تفسیر نور، ج5، ص363)
به تعبیر دیگر، وقتی انسان در برابر افراد لاابالی و در موقعیتهای عینی اصلاح جامعه قرار میگیرد و با مشکلات مواجه میشود میفهمد که صرفاً با نصیحت و راهنمایی کردن، وضع جامعه به صلاح نمیآید و باید درصدد کسب قدرت بود؛ چرا که همواره عدهای منفعتطلب در جامعه هستند که جز زبان زور نمیفهمند.
نکته تخصصی سیاسی
این گونه نیست که قدرت همواره فسادآور باشد. قدرت، در انسان بیتقواست که فسادآور است. امیرالمومنین ع نمونه بارز «مقتدر مظلوم» بود. مظلومیت او آن مقدار که در دوره حکومتش متجلی است شاید در دورههای دیگر این اندازه متجلی نباشد. البته تقوایی که بتواند قدرت را مهار کند، تقوای عظیمی است؛ سخن بر سر این بود که کسب قدرت و قدرتمند شدن، این گونه نیست که حتما و در همه شرایط فسادآور باشد.
3) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً»
چرا فرمود «بکم» (مرا به شما نیرویی بود) و نفرمود «علیکم» (مرا بر شما نیرویی بود)؟
الف. این اشاره است به تعبیر آیه 78 که فرمود «أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ». یعنی ای کاش به سبب خود شما و اینکه مرد رشیدی در میان شما میبود که مرا یاری میکرد، قوتی داشتم که شما را دفع کنم. (المیزان، ج10، ص341)
ب. حرف باء، بای سببیت نیست، بلکه ترکیب «بکم» متعلق به کلمه محذوفی است که آن محذوف حال (یا صفت مقدم بر موصوف) برای «قوة» است (الجدول فی إعراب القرآن، ج12، ص324) [مثلا «قوّةً تحیط بکم أو تتَفَرَّق بکم» که غالبا حرف باء به لحاظ معنایی باءزائده محسوب میشود که صرفاً نقش متعدی کننده فعل لازم را دارد] یعنی ای کاش قوتی که به شما احاطه کند یا شما را متفرق کند داشتم.[4]
ج. چهبسا همان «ب« سببیت باشد اما خطابش به میهمانانش باشد، نه به قوم لوط. یعنی ای کاش به واسطه و کمک شما میهمانان قدرتی برای ایستادن در مقابل قوم بیشرم خود داستم. [این قول را علامه نقل میکند اما آن را خیلی دور از سیاق آیه میداند، چرا که برگشت خطاب از قوم به دیگران هیچ شاهد لفظی ندارد] (المیزان، ج10، ص341)
د. ...
4) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی ...»
اگر مىتوانیم، جلوى فساد را بگیریم، و گرنه خود را از محیط فاسد دور کنیم. (تفسیر نور، ج5، ص363)
5) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی ...»
گاهى انسان در میان قوم خودش نیز غریب است. (تفسیر نور، ج5، ص363)
6) «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدیدٍ»
کسی که قدرت بر انجام کاری ندارد و دیگران هم یاریش نمیکنند، حرجی بر او نیست.
حکایت
جابر جعفی گفتگویی که بین خودش و امام باقر ع درباره امامت پس از پیامبر رخ داده ذکر میکند که امام اسامی تمامی امامان را میشمرد. در اواخر این گفتگو جابر میگوید:
امام نفس عمیقی کشید و فرمود: این امت حرمت خدا را رعایت نکردند؛ چرا که حق پیامبرشان را رعایت نکردند. اما به خدا سوگند اگر حق را به اهلش وامیگذاشتند در مورد خداوند متعال دو نفر هم با هم اختلاف نمی کردند: سپس این شعر را خواندند:
همانا یهویان به خاطر محبت پیامبرشان؛ از امور هلاک کننده روزگار ایمن شدند؛
ولی مومنان به حب آل محمد ص، در سراسر گیتی به آتش کشیده میشوند!
گفتم: سرورم! آیا این امر از آنِ شما نیست؟
فرمود:بله!
گفتم: پس چرا از حقتان و دعوت به خویش فرونشستهاید در حالی که خداوند متعال میفرماید «در راه خداوند آن گونه که سزاوار است جهاد کنید که او شما را برگزید» (حج/78)
فرمود: چرا امیرالمومنین ع آنجایی که یاوری نیافت از گرفتن حقش بازایستاد؟ آیا نشنیدهای که خداوند در داستان حضرت لوط ع میفرماید « کاشکی مرا به شما نیرویی بود یا اینکه به پایگاهی استوار پناه ببرم!» (هود/80) و از حضرت نوح ع حکایت کرده که گفت: «همانا من مغلوب واقع شدم، پس مرا یاری فرما» (قمر/10) و در حکایت حضرت موسی ع سخن او را نقل کرد که «پروردگارا ! من جز اختیار خودم و برادرم را ندارم؛ پس بین من و این قوم فاسق جدایی بینداز!» (مائده/25). اگر پیامبر چنین باشد، عذر وصی که پذیرفتنیتر است.
جابر! حکایت امام همانند کعبه است: کعبه سراغ کسی نمیرود بلکه دیگراناند که باید نزد کعبه بیایند.
کفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص246-248
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ [بْنِ] الْحَسَنِ الْعَلَوِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْمُنْعِمِ الصَّیْدَاوِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ شِمْرٍ الْجُعْفِیُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ:
...[5] ثُمَّ تَنَفَّسَ ع وَ قَالَ لَا دَعَا [رَعَى] اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ فَإِنَّهَا لَمْ تَرْعَ حَقَّ نَبِیِّهَا أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ تَرَکُوا الْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ لَمَا اخْتَلَفَ فِی اللَّهِ تَعَالَى اثْنَانِ ثُمَّ أَنْشَأَ ع یَقُولُ:
إِنَّ الْیَهُودَ لِحُبِّهِمْ لِنَبِیِّهِمْ / أَمِنُوا بَوَائِقَ حَادِثَاتِ الْأَزْمَانِ
وَ الْمُؤْمِنُونَ لِحُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ / یَرْمُونَ فِی الْآفَاقِ بِالنِّیرَانِ
قُلْتُ یَا سَیِّدِی أَ لَیْسَ هَذَا الْأَمْرُ لَکُمْ؟
قَالَ نَعَمْ.
قُلْتُ فَلِمَ قَعَدْتُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ دَعْوَاکُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ»
قَالَ: فَمَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ حَیْثُ لَمْ یَجِدْ نَاصِراً؟ أَ وَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی قِصَّةِ لُوطٍ قالَ «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ» وَ یَقُولُ فِی حِکَایَةٍ عَنْ نُوحٍ «فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ» وَ یَقُولُ فِی قِصَّةِ مُوسَى «رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ» فَإِذَا کَانَ النَّبِیُّ هَکَذَا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ!
یَا جَابِرُ مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ إِذْ یُؤْتَى وَ لَا یَأْتِی.
[1] . رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع کَانَ جَالِساً فِی بَعْضِ مَجَالِسِهِ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ نَهْرَوَانَ فَجَرَى الْکَلَامُ حَتَّى قِیلَ لَهُ لِمَ لَا حَارَبْتَ أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ کَمَا حَارَبْتَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ وَ مُعَاوِیَةَ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ ع إِنِّی کُنْتُ لَمْ أَزَلْ مَظْلُوماً مُسْتَأْثَراً عَلَى حَقِّی فَقَامَ إِلَیْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لِمَ لَمْ تَضْرِبْ بِسَیْفِکَ وَ لَمْ تَطْلُبْ بِحَقِّکَ؟ فَقَالَ یَا أَشْعَثُ قَدْ قُلْتَ قَوْلًا فَاسْمَعِ الْجَوَابَ وَ عِهْ وَ اسْتَشْعِرِ الْحُجَّةَ إِنَّ لِی أُسْوَةً بِسِتَّةٍ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ ص- أَوَّلُهُمْ نُوحٌ حَیْثُ قَالَ رَبِّ إِنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ ثَانِیهِمْ لُوطٌ حَیْثُ قَالَ- لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ ثَالِثُهُمْ إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ اللَّهِ حَیْثُ قَالَ- وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ رَابِعُهُمْ مُوسَى ع حَیْثُ قَالَ- فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ خَامِسُهُمْ أَخُوهُ هَارُونُ حَیْثُ قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ قَالَ هَذَا لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ سَادِسُهُمْ أَخِی مُحَمَّدٌ خَیْرُ الْبَشَرِ ص حَیْثُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ وَ نَوَّمَنِی عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّهُ ذَهَبَ إِلَى الْغَارِ لِغَیْرِ خَوْفٍ فَقَدْ کَفَرَ وَ إِلَّا فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ فَقَامَ إِلَیْهِ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ الْقَوْلَ لَکَ وَ نَحْنُ الْمُذْنِبُونَ التَّائِبُونَ وَ قَدْ عَذَّرَکَ اللَّهُ.
[2] . ابن عقده قَالَ حَدَّثَنِی الْفَضْلُ بْنُ خَبَّابٍ الْجُمَحِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْحِمَّصِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الطَّائِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: احْتَجُّوا فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع لَمْ یُنَازِعِ الثَّلَاثَةَ کَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائِشَةَ وَ مُعَاوِیَةَ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیّاً ع فَأَمَرَ أَنْ یُنَادَى بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ بَلَغَنِی عَنْکُمْ کَذَا وَ کَذَا قَالُوا صَدَقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ قُلْنَا ذَلِکَ قَالَ فَإِنَّ لِی بِسُنَّةِ الْأَنْبِیَاءِ أُسْوَةً فِیمَا فَعَلْتُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَوَّلُهُمْ إِبْرَاهِیمُ ع إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ اعْتَزَلَ قَوْمَهُ لِغَیْرِ مَکْرُوهٍ أَصَابَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ اعْتَزَلَهُمْ لِمَکْرُوهٍ رَآهُ مِنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِابْنِ خَالَتِهِ لُوطٍ أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ لُوطاً کَانَتْ لَهُ بِهِمْ قُوَّةٌ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ لَمْ یَکُنْ لَهُ قُوَّةٌ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِیُوسُفَ ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ یُوسُفَ دَعَا رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ السِّجْنَ لِسَخَطِ رَبِّهِ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ أَرَادَ بِذَلِکَ لِئَلَّا یَسْخَطَ رَبَّهُ عَلَیْهِ فَاخْتَارَ السِّجْنَ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِمُوسَى ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ بِلَا خَوْفٍ کَانَ لَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ إِنَّ مُوسَى خَافَ مِنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِأَخِی هَارُونَ ع أُسْوَةٌ إِذْ قَالَ لِأَخِیهِ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَإِنْ قُلْتُمْ لَمْ یَسْتَضْعَفُوهُ وَ لَمْ یُشْرِفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمُ اسْتَضْعَفُوهُ وَ أَشْرَفُوا عَلَى قَتْلِهِ فَلِذَلِکَ سَکَتَ عَنْهُمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ وَ لِی بِمُحَمَّدٍ ص أُسْوَةٌ حِینَ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ وَ لَحِقَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ وَ أَنَامَنِی عَلَى فِرَاشِهِ فَإِنْ قُلْتُمْ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ لِغَیْرِ خَوْفٍ مِنْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ خَافَهُمْ وَ أَنَامَنِی عَلَى فِرَاشِهِ وَ لَحِقَ هُوَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ فَالْوَصِیُّ أَعْذَرُ.
[3]. شروع روایت در الدر النظیم چنین است: قال أبوعلیّ بن هاشم، عن عبداللّه بن عمران أنّه قال: : لمّا اتّصل بأمیرالمؤمنین علیهالسّلام أنّ الناس ...
[4] . اغلب مترجمان به گونهای ترجمه کردهاند که گویی تعبیر آیه «قوة بها علیکم» بوده «قوتی که با آن بر شما غلبه کنم» است و مرحوم علامه اشکال میگیرد که چنین تقدیری چه توجیهی دارد؟ (و قیل: إن معنى قوله: «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» أتمنى أن یکون لی منعة و قدرة و جماعة أتقوى بها علیکم فأدفعکم عن أضیافی. و فیه أن فیه تبدیل قوله: «بِکُمْ» إلى قولنا: بهم علیکم. و هو کما ترى. و قیل: إن معنى «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» لو قویت علیکم بنفسی. و فیه أنه من لفظ الآیة. المیزان، ج10، ص341) اما به نظر میرسد که این ترجمه لزوما نمیخواسته چنان چیزی را در تقدیر بگیرد؛ بلکه تحلیل نحویای شبیه توجیهی که در متن گذشت مد نظر داشته است.
[5] . قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِی عَقِبِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ؟
قَالَ کَذَبُوا وَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ یَسْمَعُوا اللَّهَ تَعَالَى ذِکْرُهُ یَقُولُ «وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ» فَهَلْ جَعَلَهَا إِلَّا فِی عَقِبِ الْحُسَیْنِ؟ ثُمَّ قَالَ: یَا جَابِرُ إِنَّ الْأَئِمَّةَ هُمُ الَّذِینَ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْإِمَامَةِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً مِنْهُمْ عَلِیٌّ وَ سِبْطَاهُ وَ عَلِیٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مُوسَى وَ عَلِیٌّ وَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ فَهَذِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ الصَّفْوَةِ وَ الطَّهَارَةِ وَ اللَّهِ مَا یَدَّعِیهِ أَحَدٌ غَیْرُنَا إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى مَعَ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ.